۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

دفاع مقدس جنگ هشت ساله ایران ومبارزه غیر نظامیان ایران

هر زمان که روزهای جنگ را بیاد میاورم دستهایم سرد وحلقه اشک در چشمانم سرازیر میشود ای کاش جنگ نبود موج نوحه سرای اهنگران در کوچه وخیابان می پیچید و مردم تحریک شده در کوچه و خیابان به صف ایستاده تا به جبهه و جنگ بروند دوتا خیا بان ان طرف تر برادران کمیته با یک اتوبوس ایستاده ومشغول بازرسی
جوانان تا با زور جوانان را به جبهه ببرند خب این یک طرف قضیه بود در کوچه وخیابانهای دیگری هم مردم هر چه در کف وتوانشان داشتند با جان ودل کمک میکردندبه جبهه پدرم از طرف اصناف به جبهه اعزام شد ماهی
هشت هزارو پانصد تومان به هر بسیجی میدادند یادم هست هر زمان که برای حقوق میرفتیم صف طولانی بود یادم هست خیلی از روزها هزاران کامیون در صف ایستاده روی همه انها نوشته هدایای مردمی به جبهه ایا واقعا
اگر این هدایا نبود می توانستند ادامه جنگ بدهند خیلی از شبها از ترس حمله هوای خوابم نمی برد پسر همسایه که با مادرش دعوا کرد به بسیج رفت وبعد به جبهه سه ماه بعد خبر شهید شدنش را اوردند پدر این شهید درجه دار ارتش بود وبه گفته خودش چندین بار از رفتن به جبهه تفره رفته بود حالا به لطف ان دعوا تمام خواهر وبرادر ان
شهید عزیز همه دانشگاهی وبهترین رشته ما در جنوب شهر زندگی میکردیم یکی دیگر از همسایه ها هم شهید شد
وبچه های ان شهید هم در رشته پزشکی قبول شدند حالا که نگاه میکنم هر کسی که به جبهه رفته بود دولت یک حالی بهش داده اما کسانی که مثل ما جبهه رفتن وکمک مالی هم کردند اما شهید نشدند نه دانشگاه خبری بود نه زمینی راستی کسانی که دانشگاه رفتند وبچه شهید یا رزمنده نیستند چه سهمی از مملکت دارند ؟یا کسانی که در خارج از کشور هستند انها چی ؟ راستی فرزندانی که مادر ایرانی اما پدر مثلا افغانی دارند انها ایرانی هستند چه
سهمی دارند ؟ هر زمان تاریخ را ورق زدم ایران را طبقاتی دیدم حتی وارثان مدرس هم نتوانستند تمام ایرانیان را
در ایران شریک کنند!!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر