۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه

درد سأعره



می‌خواهم از حقیقتی سخن بگویم که زندگی‌ خیلی‌ از جوانان ما را در گرداب تاریکی‌ برده و ایران را سخت عذاب آور می‌بینند و خیال جهنم را در ذهن این جوانان تداعی می‌کند همان جهنمی که یک گروه اصول گرا که در حال حاضر به جان هم افتادند و کشور را از هر روز مستعد تر برای یک جنگ داخلی‌ یأ جدایی چند شهر به پایان غم انگیز یک جهنم برای یک ملت بزرگ تبدیل کنند گوشی را برداشتم دلم بد جور تنگ شده بود الو سلام بعد از حال احوال پرسی‌ صدای گریه بغض من را پاره کرد و یواش یواش قطره قطره اشک سرازیر شد خوب دختر دانشگاه رفتی‌ نه عمو شوهر داری می‌کنم به سلامتی راست میگی‌ تبریک میگم نه عمو هنوز ما عروسی‌ نکردیم چرا پدر شوهرم گفته بعد از یک سال عروسی‌ میگیریم گفتم پس عقد هستید گفت آره گوشی تلفن را بعد از خداحافظی به مادر بزرگش داد بعد از سلام احوال پرسی‌ دیدم صداش گرفت گفتم گریه می‌کنید گفت چیزی نیست گفتم اوضاع چطوره ای بد نیست گفتم تبریک میگم راجب عروسی‌ نوه تون نه هنوز عروسی‌ نکردند و من را مثل پسر خودش دوست داره ننه گرفتاری مگر میذاره گفت سید هرچی‌ حقوق بازنشستگی می‌گیره میدیم اجاره خانه گفتم چند حقوق می‌گیره گفت ۴۷۵۰۰۰ تومان که ۴۵۰۰۰۰ آن را اجاره میدهیم خوب خورد خوراک و با مهمون اون هم داماد چی‌ کار می‌کنید گفت ننه مثل پسرم هست خاکی گفتم دوتا دخترا ننه کار میکنند نه کار کجا بود تو خانه هستند وای خدای من لعنت به این دولت کارمند ارتش باید دوران طلای بازنشستگی را با خفقان مالی‌ سپری کند گفتم سید کجاست گفت خوابیده از زمانی که ترکش‌ها را از بدنش بیرون آوردیم حال خوبی‌ هم نداره گفتم برید بنیاد جانبازان میگه خودش قبول نمیکنه گفت ننه هوش و حواس خوبی‌ هم نداره اگر بره بیرون نمیتواند خانه را پیدا کند زمان برگشتن خدایا من به ایرانی‌ بودنم افتخار کنم یأ به زجر کشیدن هموطن‌ خودم از درد بسوزم گفتم ننه درد چی‌ گفت درد من درد سأعره است دنیا پیش چشمم تاریک شد و سریع خداحافظی کردم خدایا درد سأعره درد من هم شد جازی همون اقلامی که ابرو میسازد برای یک دختر بیگناه ایرانی‌ !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر